بازدید امروز :76
بازدید دیروز :1
کل بازدید :108993
تعداد کل یاداشته ها : 85
103/9/8
9:18 ص
وسطای امتحان زبان بود.... یه خانوم معلم از اونایی که اگه نفس هم بکشی برگه تو پاره پوره میکنن داشتیم!
از بخت بد خودکارم یهو جوهرش زحمت کشید و رفت و آمدش رو متوقف کرد..
حالا دیگه هم خودکار نداشتیم که بنویسیم امتحان لعنتی رو
بغل دستیمم یه دختری بود به اسم صفیه ( اینم اسمه آخه! خب آدم هی مسخره ش می گیره). واسه اینکه خانوممون شک نکنه بلند گفتم: سفینه خودکار داری! چیکار کنم خب. اینجوری صداش میکردم آخه. یهو کلاس رفت رو هواااااااااااااااا.
بچه ها دیگه زمینو داشتن گاز میزدن. جالبتر اینکه خانوممون از همه بدتر بود
در اون لحظه:
من :)))))))
سفینه:[[[[[[[[[[
بچه ها:))))))))))))))))))))))))))))
خانوم معلم:))))))))))))))))))))))))))))))))))))))
سازمان مبارزه با آلودگی صوتی:(((((((((